سفارش تبلیغ
صبا ویژن



مهدی خیرالهی - موفقیت

   

بسمه تعالی

نحوه برقراری ارتباط موثر در خانواده

 

امروز، عنوان «دهکده جهانی» حکایت از آن دارد که ارتباطات و روابط میان افراد، بسیار آسان شده است و در عصر ارتباطات، گویی زمان و مکان فشرده شده و روابط به سهولت، انجام پذیر گشته است. پرسشی که اکنون در پی پاسخی برای آنیم، مفهوم ارتباط و چگونگی برقراری آن با اطرافیان خود است در پاسخ به این پرسش، نحوه ارتباط در خانواده نیز روشن خواهد شد. در روان‌شناسی، زمانی ارتباط میان فردی، مثبت ارزیابی می‌شود که بتواند به سلامت روانی افراد کمک کند. بنابراین مشکلاتی که در این روابط بروز می‌کند، به دلیل برآورد نشدن سلامت روانی افراد است. بر این اساس، ضروری است مؤلفه‌های یک ارتباط مناسب را شناخت تا در برقراری آن به سلامت روانی دست یافت. هر ارتباط دارای چهار عنصر اساسی است: پیام، فرستنده پیام، گیرنده پیام؛ کانال ارتباطی. اکنون به توضیح مختصری درباره ویژگیهای این عناصر، می‌پردازیم:

 ادامه مطلب...


نویسنده » مهدی خیرالهی » ساعت 10:40 عصر روز جمعه 86 اسفند 17

طوری ازدواج نکن که .........

 

«طوری ازدواج نکن که بقیه‌ی عمرت را صرف حل کردن و گرفتار شدن به مسایلی بگذرانی که از آن پدید می‌آید».

می‌خواستم کمی سر به سرتان بگذارم و بگویم حتماً طوری ازدواج کنید که بقیه عمرتان صرف حل کردن هزاران مسئله و گرفتار آمدن به آنها شود! به این ترتیب، کاملاً زمان و انرژی‌تان به هدر رفته و با خیال راحت می‌توانید عمرتان را بر باد رفته بدانید و مطمئن شوید که نه تنها به هدف اصلی نخواهید رسید بلکه اصولاً هدف اصلی را فراموش خواهید کرد! اما دلم نیامد ادامه‌اش دهم، به نظرم خیلی وحشتناک است که همه‌ی سرمایه‌ی انسان در این دنیا، یعنی عمر، به همین راحتی به هدر برود. به یاد آن ضرب‌المثل قدیمی افتادم که می‌گوید: «یک دیوانه سنگی را در چاه می‌اندازد که صد عاقل نمی‌توانند آن را از چاه در‌آورند». حتماً منظورشان همین بوده که وقتی کاری از روی بی‌فکری انجام می‌شود، اگر صدها نفر بخواهند مشکلات آن را حل کنند موفق نمی‌شوند!

تصمیم ازدواج هم از همان تصمیم‌هاست که اگر از روی ناآگاهی، بی‌فکری، هوس یا توهمات  گرفته شود، مسایل زیادی را به دنبال خواهد داشت. در واقع ازدواج، خودش هدف نیست که مجبور باشیم برای رسیدن به آن، شرایط سخت و طاقت‌فرسایی را قبول کنیم یا خود را گرفتار مسایل و مشکلات جدید و لاینحل نماییم، بلکه خود، وسیله و راهی است برای رسیدن به هدفی بزرگتر و حقیقی. متأسفانه کسانی که به اشتباه ازدواج را هدف تصور می‌کنند، مسایل ناشی از آن را هم طبیعی می‌دانند و همه عمرشان را صرف حل کرن آن می‌کنند غافل از این که فرصتی که به ما داده شده و زمانی که در محدوده عمر در اختیارمان گذاشته شده، اختصاص به هدف دیگری دارد.

نمی‌دانم داستان پیرمردی را شنیده‌اید که می‌خواست به زیارت برود و وسیله‌ای برای رفتن نداشت؟ به هر حال، یکی از دوستان پیرمرد، اسب لاغری را برایش آورد تا بتواند با آن به زیارت برود. یکی دو روز اول، اسب پیرمرد را با خود برد و پیرمرد خوشحال از این که وسیله‌ای برای سفر گیر آورده، به اسب رسیدگی می‌کرد. دو سه روز که گذشت، ناگهان پای اسب زخمی شد و دیگر نتوانست راه برود. پیرمرد مرهمی تهیه کرد و پای اسب را بست و او را تیمار کرد تا کمی بهتر شد. چند قدمی با او حرکت کرد اما این بار، اسب از غذا خوردن افتاد. هر چه پیرمرد تهیه می‌کرد اسب لب نمی‌زد و معلوم نبود چه مشکلی دارد. پیرمرد در پی درمانِ غذا نخوردن اسب، خود را به این در و آن در می‌زد، اما اسب همچنان غذا نمی‌خورد و روز به روز ضعیف‌تر و ناتوان‌تر می‌شد تا این که یک روز از فرط ضعف و ناتوانی نقش بر زمین شد و سرش به سنگی خورد و به شدت زخمی شد. این بار پیرمرد در پی درمان زخم سر اسب بر آمد و هر روز از او پرستاری می‌کرد. روزها گذشت و هر روز یک اتفاق جدید برای اسب می‌افتاد و پیرمرد او را تیمار می‌کرد، ‌تا این که دیگر خسته شد و آرزو کرد ای کاش اتفاقی بیفتد که از شر اسب نحیف دردسرساز راحت شود. آن اتفاق هم افتاد و یک روز مردی اسب پیرمرد را دید و آن را از او خرید! وقتی صاحب جدید سوار بر اسب دور شد، ناگهان یک سؤال در ذهن پیرمرد درخشید و از خود پرسید: من اصلاً این اسب را برای چه کاری به همراه خود آورده بودم؟ اما هر چقدر فکر کرد یادش نیامد اسب به چه دلیلی همراه او شده بود! پس با پای پیاده به ده خود بازگشت و چون مدت غیبت پیرمرد طولانی شده بود همه اهالی ده جلو آمدند و به گمان اینکه از زیارت برمی‌گردد، زیارت قبول ‌گفتند. تازه پیرمرد به خاطر آورد که اسب را با چه هدفی به همراه برده و اهالی ده هم تا روزها بعد از این واقعه تعجب می‌کردند که چرا پیرمرد مدام دست حسرت بر دست می‌زند و لب می‌گزد!

من خدای ناکرده نمی‌خواهم انسان را با یک اسب نحیف مقایسه کنم، اما داستان پیرمرد، داستان اکثر ما انسان‌هاست چرا که بسیاری از ما در زندگی محدود خود به چیزها یا کارهایی مشغول می‌شویم که ما را از رسیدن به هدف واقعی‌مان باز می‌دارند ولی تا موقعی که مشغول آن‌ها هستیم، چنان آن‌ها را مهم و واقعی تلقی می‌کنیم که حتی به خاطر نمی‌آوریم هدفی غیر از آن‌ها هم داشته‌ایم!

در زمان انتخاب همسر هم همین مشکل پیش می‌آید، یعنی وقتی افراد در حال انتخاب همسر هستند باور ندارند که دارند یکی از کلیدی‌ترین تصمیمات زندگی خود را عملی می‌کنند، تصمیمی که خواهی نخواهی، تصمیمات بعدی زندگی آن‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. آنها به اندازه کافی فکر نمی‌کنند، نسبت به خود و نیازهای حقیقی خود اشراف ندارند، طرف مقابل، نیازها و قابلیت‌های او را نمی‌شناسند و در عوض معیارهای ظاهری و سطحی را در ازدواج ملاک قرار می‌دهند. معیارهایی مانند پول، مقام، شهرت، میزان تحصیلات و ... و متوجه نیستند که اگر به اینها تکیه کنند و اگر همخوانی‌ها و هماهنگی‌های درونی‌تر طرفین را در نظر نگیرند نه تنها سریع‌تر و راحت‌تر به  هدف نمی‌رسند که آنچنان در طول راه گرفتار مسائل جدید لاینحل می‌شوند که شاید هرگز به هدف نرسند.

می‌گویند پیشگیری بهتر از درمان است؛ یعنی به جای گرفتار شدن به مسایل و بعد حل آن‌ها، بهتر است از همان اول وارد چنین ازدواج‌هایی نشویم، چون بعد از آن که در چاهی افتادیم، حتی اگر بتوانیم با رنج و زحمت بسیار از چاه خارج شویم، نه تنها وقت و انرژی‌مان به هدر رفته، چه بسا شرایط ماندن در چاه، تغییرات جبران ناپذیری در ما ایجاد کرده باشد و کلاً از یادمان ببرد که بیرون از چاه، هنوز خورشید دارد می‌درخشد. حضرت محمد(ص) در همین زمینه چنین می‌فرمایند: «کار را به تدبیر بنگر، اگر در سرانجام آن چیزی هست قدم بگذار و اگر از عاقبت آن بیم داری دست نگهدار.

از طرف دیگر این ازدواج است که باید مسایل ما را حل کند، نه این که ما مسایلی را که ناشی از ازدواج است حل کنیم و زمان و امکانات محدود خود را صرف آن نماییم. بدون شک در گام‌های پیش از ازدواج، کمتر آدم عاقلی پیدا می‌شود که بخواهد خود را گرفتارتر کرده یا مسایلی بیشتری در زندگی خود ایجاد کند اما عدم رعایت حداقل احتیاط در انتخاب همسر و نداشتن معیارهای درست، ناخواسته ما را به همان چاله‌ای که صحبتش شد خواهد انداخت.

هر ازدواجی که منجر به زندگی با کسی بشود که جفت و همسر حقیقی ما نیست مسئله‌زا و مسئله‌ساز می‌شود. در چنین ازدواج‌هایی درک و هم‌فهمی وجود ندارند، امکان برقراری پیوند و ارتباط عمیق فراهم نمی‌شود و گاهی زندگی تبدیل می‌شود به یک فرآیند تهاجم و تدافع همیشگی! تا بخواهید ناهماهنگی، تعارض، برخورد، اصطکاک یا بی‌تفاوتی به وجود می‌آید و آخرش هم طرفین، هر یک، مشغول زندگی و کار خود می‌شوند.

به هر حال نتیجه یا تنش، اضطراب و ناآرامی ناشی از ناهماهنگی طرفین، اهداف متفاوت و اختلاف عقاید آنهاست و یا وقت، انرژی، امکانات و... هر دو به هدر می‌رود.

تصمیم‌گیری درباره جنگ، شاید یک تصمیم عادی و ساده به نظر بیاید اما عواقب و نتایج بی‌شماری دارد که می‌تواند به شدت نابود کننده و مصیبت‌بار باشد؛ عواقبی که حتی شاید فرصت زندگی را از ما سلب کنند.

مرگ، قطع عضو، کشتارهای دسته جمعی، ویرانی و خرابی، ایجاد و تداوم روحیه دشمنی و... از نتایج آن است و وقتی تمام می‌شود بازماندگان از خود می‌پرسند: آیا واقعاً نمی‌شد راه‌ حلی بهتر از جنگیدن پیدا کرد؟



نویسنده » مهدی خیرالهی » ساعت 10:40 عصر روز چهارشنبه 86 اسفند 8

 

چه کسی با چه کسی ازدواج می کند ؟

 

«مهم‌تر از این که ازدواج کنی یا نه، پاسخ این سؤال است که بدانی چه کسی با چه کسی ازدواج ‌می‌کند و محصول این ممزوج چیست؟»

 

وقتی صحبت از ازدواج به میان می‌آید اغلب با چند دسته سؤال روبرو می‌شویم. سؤالاتی نظیر این که با چه کسی ازدواج کنیم؟ چه وقت ازدواج کنیم؟ چرا ازدواج کنیم؟ اصلاً ازدواج کنیم یا نکنیم و ...

اما با وجود آن که می‌دانیم در هر ازدواجی خواهی نخواهی نوعی مزدوج شدن و یکی شدن هم در کار است، کمتر پیش می‌آید که از خودمان بپرسیم نتیجه و محصول ازدواج ما چیست؟ اگر بخواهیم به نتیجه یا محصول ازدواج توجه داشته باشیم علاوه بر این که باید خود و طرف مقابل‌مان را بشناسیم، باید بتوانیم تصویری از نتیجه‌ی بودن‌مان در کنار همدیگر نیز به دست آوریم. اما واقعیت این است که اکثر ما نه تنها چنین تصویری از نتیجه و محصول ازدواجمان نداریم، بلکه حتی تصویر روشنی از خودمان و از طرف مقابلمان هم نداریم و متأسفانه این عدم شناخت از قدیم تا به امروز همچنان تداوم دارد.

قدیم‌تر‌ها ریش‌سفیدهای فامیل، قول و قرارها را می‌گذاشتند، صیغة عقد جاری می‌شد، بله را می‌گرفتند و طفلکی عروس و داماد، تازه چشمشان به جمال یکدیگر روشن (و شاید هم تیره و تار) می‌شد! مادر بزرگ، پدر بزرگ‌هایمان را می‌گویم که آش کشک خاله را به همین مفت و مسلمی، تا آخر توی حلقشان فرو می‌کردند!

حتماً می‌گویید حالا وضعیت خیلی بهتر شده و دختر و پسرهای جوان قبل از ازدواج همدیگر را می‌شناسند و با روحیات هم آشنا می‌شوند. بله، الان تا بخواهید دختر و پسرها می‌دانند مال و اموال همسر آینده‌شان چقدر است؟ مارک لباس‌هایشان چیست؟ مادر و پدرشان چه کاره‌اند؟ بالا شهری‌اند یا پایین شهری؟ خانه و ماشین و ویلا و باغ و ... دارند یا نه؟ و الی آخر.

البته اگر کمی‌ با انصاف‌تر باشم باید بگویم تعداد اندکی از رفتارها و واکنش‌های همدیگر را هم می‌شناسند! اما آمار طلاق و مشاجرات و متارکه‌ها به سادگی نشان می‌دهد که این اندک، اصلاً کافی نیست و برای ازدواج نیاز به شناخت بسیار عمیق‌تری وجود دارد تا جایی که باید بتوانیم از همان ابتدا، نتیجه ازدواج‌مان با طرف مقابل را هم تا حدی که امکانش هست حدس بزنیم. حداقل تا این حد که چه کسی با چه کسی ازدواج می‌کند؟ و هر یک از طرفین چه ویژگی‌هایی دارد و چه هدف‌ها و مقاصدی را در زندگی دنبال می‌کند؟

اما متأسفانه بیشتر انتخاب‌های ازدواج در اطراف ما به نوعی هستند که مرا به یاد این ماجرا می‌اندازند: «روزی مردی در خیابان دید ازدحام شده و شدت ازدحام به قدری است که معلوم نمی‌شود چه خبر است و چه اتفاقی افتاده. پس جلو رفت و از مردی که جلوتر از خود قرار داشت پرسید: «ببخشید آقا چه خبر است؟». آن مرد در حالی که با فشار جمعیت جابه‌جا می‌شد و بی‌اراده از یکسو به سوی دیگر هل داده می‌شد گفت: «یک نفر که معلوم نیست چه کسی است، بر سر یک نفر دیگر که معلوم نیست چه کسی است، بلایی آورده که معلوم نیست چه بلایی است؟».

خیلی از ازدواج‌های ما هم همین طورند. یعنی یک نفر که خودش نمی‌داند چه کسی است (و از خودشناسی بویی نبرده) با یک نفر دیگر که معلوم نیست چه کسی است (یعنی شناختی از او ندارد) ازدواج می‌کند و در نتیجه محصول پیوند این دو نفر هم محصولی است ناشناخته و غیرقابل پیش بینی.

البته برخلاف تصور عموم، محصول ازدواج تنها فرزندان نیست. محصول  ازدواج یعنی حاصل اثر و نفوذ آن دو روی یکدیگر و  نتیجه بودن و زندگی کردن آن دو نفر با همدیگر. به زبان  ساده محصول ازدواج  یعنی این که ازدواج در نهایت بر روح و روان و جسم این دو نفر چه تأثیری خواهد گذاشت؟ آیا باعث رشد و بهتر شدن و شکوفایی توانمندی‌ها و استعدادهای آن دو خواهد شد یا بر عکس باعث تخریب، ضعیف شدن و هدر رفتن انرژی آنها می‌شود. مثل زمانی که همة توان و انرژی در همسر، صرف حل کردن مسایل و گرفتاری‌های بین خودشان می‌شود و در نتیجه دیگر انرژی‌ای باقی نمی‌ماند تا به مصرف رشد و بالندگی آنها در زندگی برسد. به همین دلیل هر دختر و پسری قبل از ازدواج در درجة اول باید خود و طرف مقابل خود را بهتر و بیشتر بشناسد.

باید بدانند شباهت‌ها و تضادهایشان با هم در چه زمینه‌هایی است. هدف هر کدام در زندگی چیست و هر یک قصد دارد از چه راهی به مقصد خود برسد. به بیان دیگر باید بتوانند تصور کنند اگر در کنار هم قرار گرفتند چه تعامل‌ها یا بده بستان‌های روحی - روانی می‌تواند بین‌شان اتفاق بیفتد و چه داستان‌هایی با همدیگر خواهند داشت. در نظر بگیرید همسفر بودن دو نفر که یکی می‌خواهد با هواپیما به بندرعباس برود و دیگری قصد دارد با قطار به مشهد سفر کند، چگونه خواهد بود؟

بنابراین پرسیدن این سؤالات از خودمان قبل از ازدواج (و حتی گاه به گاه بعد از ازدواج) ضرورت دارد: من کی هستم؟ هدفم چیست؟ آیا هدف من و طرف مقابلم مشترک است؟ آیا ازدواج، ما را به هدف مشترکمان نزدیک‌تر می‌کند؟ و آیا من خود حقیقی طرف مقابلم را می‌شناسم یا به چیزهایی مثل چهره، اندام، درآمد، تحصیلات، شغل، مقام، شهرت، وضع خانوادگی و نظیر اینها قناعت کرده‌ام؟ چون واقعیت این است که بعد از ازدواج آنچه بین زن و شوهر جریان پیدا می‌کند مربوط به خود حقیقی آنهاست و دیری نمی‌گذرد که هر دو متوجه می‌شوند همدیگر را نشناخته‌اند و انگار دارند با کسی زندگی می‌کنند که تنها مشخصات شناسنامه‌ای و ظاهری‌اش را می‌دانند!

بنابراین لازم است حداقل این چیزها را در باره همسر خود بدانیم: خواسته‌ها و هدف‌های او در زندگی، خصوصیات و ویژگی‌های اخلاقی، طرز عملکرد او در شرایط و موقعیت‌های مختلف (مثلاً در شادی، ناراحتی، خشم، ناکامی، داغ‌داری و...). بهتر است خانواده و میزان دلبستگی‌ها و وابستگی‌هایش را هم مدنظر داشته باشیم (بعضی‌ها نوعی چسبندگی به خانواده‌هایشان دارند که باعث می‌شود نتوانند نقش همسری‌شان را به خوبی ایفا کنند). ضمناً باید رفتارهای اجتماعی و فرهنگی او را هم با خود مقایسه کنیم، چنین شناخت‌هایی با معاشرت‌های کنترل شده و هدف‌دار، با تحقیق و پرسیدن سؤالات دقیق (و پرده بردار!) از اطرافیان صادق و با مشورت گرفتن از افراد ذی‌صلاح و با تجربه تا حد زیادی کسب می‌شود. البته در شناخت صحیح خود ما و شرطی شدگی‌های ما هم دخیل‌اند. نباید تحت تلقین دیگران تنها به ظاهر بچسبیم و خود را فریب دهیم. شناخت باید براساس خصوصیات پایدارتر هر دو طرف باشد نه براساس چیزهای مقطعی و گذرا.

حالا ببینیم چگونه می‌توانیم محصول این ممزوج را بشناسیم؟

ممزوج یعنی آمیختگی. اگرچه به برقراری رابطه جنسی هم  آمیزش اطلاق می‌شود اما به نظرم درست نیست که ظاهری‌ترین بعد آمیزش را همه‌ی محصول زوجیت در نظر بگیریم. خداوند در قرآن مجید می‌فرماید «همه چیز را زوج آفریدیم». حیوانات، گیاهان، ذرات ریز‌اتم و خیلی چیزهای دیگر را که هنوز قادر به درک و کشف آنها نشده‌ایم. همه‌ی زوجیت‌ها محصولاتی رو به کمال و رشدند. در این صورت محصول ازدواج دو انسان نیز حتماً باید چیزی رو به کمال و رشد یافته باشد. آمیختگی این دو، باید اقلاً از تک‌تک آنها رشد‌یافته‌تر باشد، اقلاً باید در کنار هم استعدادها و توانمندی‌های درونی‌شان ‌شکوفا شده باشد تا حدی از آرامش و بستر مناسب برای رسیدن به هدف‌های اصیل‌شان فراهم شده باشد و همة اینها در سایه‌ی هم‌هدفی و همراهی پدید می‌آید. من محصول ازدواج بعضی‌ها را دیده‌ام: هیولایی با چنگال‌های تیز و خون آلود که از مکیدن خون دو طرف جان می‌گیرد و روز به روز آنها را زخمی‌تر و ضعیف‌تر می‌کند! محصول ازدواج شما چیست؟

 

 

 



نویسنده » مهدی خیرالهی » ساعت 10:35 عصر روز چهارشنبه 86 اسفند 8

 
شیوه زندگی تو چیست؟


شاید عجیب باشد، اما به جز انسان هر موجود دیگری که بر روی کره زمین زندگی می‌کند، به سوی تحقق نهایت ظرفیت خود، در حرکت است و جالب این جاست که حتی در شرایط عادی، قادر نیست جلوی این حرکت، یعنی جلوی رشد وتکامل خود را بگیرد! مثلاً یک درخت، نمی‌تواند تا نیمه راه رشد کند و بگوید: من فکر می‌کنم همین قدر کافی است! بلکه تا جایی که امکانش را دارد ریشه‌های خود را عمیق و عمیق‌تر می‌کند، شاخه‌های خود را گسترش می‌دهد، قد می‌کشد و تا جایی که طبیعت اجازه می‌دهد مواد غذایی را جذب می‌کند، رشد کرده و مستحکم می‌شود. هوش، و همه توانمندی‌های انسان، بسیار بیشتر از درخت، حیوانات یا هر موجود دیگری است. پس به نظر شما، چرا خود را به نهایت پتانسیل خود نمی‌رساند؟ چرا به راحتی اجازه می‌دهد که در نیمه راه متوقف شود؟ و چرا از همه عوامل محیطی کمک نمی‌گیرد تا همه توانمندی‌ها و استعدادهایش شکوفا شود؟ جواب ساده و البته کمی‌دردناک است: چون به انسان آزادی انتخاب داده شده است! و متأسفانه، اغلب ما انسان‌ها بسیار کمتر از آن چه که می‌توانیم، انتخاب می‌کنیم! هر یک از ما، می‌توانیم برای هر کاری که در طول زندگی، قصد انجام آن را داریم، دو انتخاب اصلی داشته باشیم. اولین (و شاید راحت‌ترین) انتخاب، این است که کمتر از ظرفیت خود کار کنیم، بسیاری از توانمندی‌هایمان را بشناسیم و اگر شناختیم، در پی بهره‌برداری از آنها برنیاییم و در نتیجه در آمد کمتر، داشته‌های کمتر، مطالعه و تفکر کمتر تلاش کمتر و خلاصه رضایت به مواهب کمتر داشته باشیم و البته اینها انتخاب‌هایی هستند که در نهایت، ما را به یک زندگی پوچ و سطحی هدایت می‌کنند. و اما انتخاب دوم ما چیست؟ کامل عمل کردن، به سقف توانمندی‌ها رسیدن، در بالاترین حد توان کسب درآمد کردن، بهره وری و تولید بالا و خلاصه شکوفایی استعداد و توان تا سر حد امکان. ما هر انتخابی که داشته باشیم، هدف و مقصد اصلی زندگی، تغییری نخواهد کرد، چرا که هر یک از ما برای انجام مأموریتی، به کره خاکی آمده ایم و وظیفه داریم تا جایی که استعداد، توانایی و اشتیاق ما اجازه می‌دهد، آن مأموریت را تحقق بخشیم. بنابراین هر قدر کم بگذاریم، خودمان ضرر کرده و از مقصد اصلی زندگی، دورتر شده‌ایم. حال به نظر شما چگونه هر یک از ما می‌تواند انتخاب‌های صحیح‌تری در زندگی داشته باشد؟ شیو? زندگی مان را کشف و اصلاح کنیم چه احساسی دارید؟ افکارتان را چه چیزهایی تشکیل می‌دهد؟ چه چیزهایی را به عنوان ارزش قبول دارید؟ هدفتان چیست و به چه سمتی درحال حرکت هستید؟ کردار و محتوای گفتارتان چیست؟ در پی چه هستید؟ مجموع? همه اینها شیوه زندگی شما را تشکیل می‌دهند. در نتیجه با تغییر این مؤلفه‌ها می‌توانید کل شیوه زندگی و در نتیجه دستاوردهای خود را تغییر دهید. تمام اطلاعات جدیدی که در سر راهمان قرار می‌گیرند، از فیلتر بینش شخصی ما عبور می‌کنند و پالایش می‌شوند. مفاهیمی‌که با نتایج قبلی سازگاری دارند، به مخزن آگاهی‌مان افزوده شده و باعث تقویت تفکر کنونی‌مان می‌شوند وآنچه مخالف با اصول و ارزش‌های ماست، به سرعت توسط ذهنمان رد می‌شود. ما خواهی نخواهی دائماً در پی عقاید قبلی خود، با معیار و محک اطلاعات جدید هستیم و با ادغام اطلاعات قدیمی ‌و جدید، ناخودآگاه اعتقادات گذشته و بینش کنونی خود را تقویت می‌کنیم، و این همان نقطه‌ای است که با تغییر آن می‌توانیم احساسات، ارزش‌ها افکار و رفتار خود، یعنی شیو? زندگی خود را تغییر دهیم و درباره ارزش‌ها و در نتیجه احساسات و افکار آتی خود به دیدگاه‌های جدید برسیم. دیدگاه‌هایی که بر تصمیم گیری‌های نهایی‌مان در زندگی و انتخاب‌های آتی ما مؤثر خواهند بود. با این روش، ابتدا ارزش‌های ریز و درشت خود را روی کاغذ بیاورید و مجدداً آنها را بررسی و بازنگری کنید و ببینید کدام‌ها را می‌توان تغییر داد و کدام‌ها را نمی‌توان و نباید عوض کرد. برای مثال تعهد به صداقت و راستگویی ارزشی تغییرنیافتنی است در حالی که مثلاً اظهار نظر نکردن جلوی بزرگترها ارزشی است که می‌توان در آن تجدید نظر کرد. درباره عقاید و افکارتان هم همین کار را انجام دهید. آنها را فهرست کنید، خط به خط، هم? آنها را زیر سؤال ببرید و مجدداً درباره حفظ یا حذف آنها تصمیم گیری کنید. تصمیم‌های جدیدتان را بنویسید و هر روز آنها را مطالعه کنید و به انجام آنها متعهد بمانید، یعنی خود را با تشویق و تنبیه‌های متناسب، ملزم به انجام آنها کنید. به زودی خواهید دید که احساساتتان تغییر کرده و کل زندگی‌تان دگرگون خواهد شد. هر سال یکبار این بازنگری را انجام دهید. خواهید دید که شیوه زندگیتان بهبود یافته و به زودی انتخاب‌ها و تصمیم‌های جدید شما را به سمت شکوفایی بیشتر پیش خواهد برد...از همین حالا شروع کنید.



نویسنده » مهدی خیرالهی » ساعت 10:24 عصر روز چهارشنبه 86 اسفند 8

بسمه تعالی

بازسازى نظام تعلیم و تربیت اسلامى

دانش تربیت در اندیشه و فرهنگ بشرى پیشینه‏اى دیرینه دارد و دامنه و ژرفاى تحولات معرفت و فرهنگ انسان معاصر به آن معنا و مفهومى نوین بخشیده است.

تعلیم و تربیت که روزگارى چهره هنر انسانى و سلیقه شخصى همراه با آداب ارزشى در آن غالب بود به تدریج با مباحث فراوان نظرى، ارزشى و علمى پیوندى استوار برقرار کرد و در قالب علوم تربیتى با گرایشهاى گوناگون، صورت‏بندى شد.

روشن است که این تحول، پرسشهاى جدیدى را فراروى تعلیم و تربیت اسلامى مى‏نهد و کوشش و کاوشى بدیع براى ساماندهى مجدد آن مى‏طلبد.

گرچه تأثیرپذیرى مطلق دستگاه معرفت دینى و از جمله تعلیم و تربیت اسلامى از تحول علوم و معرفت بشرى قابل پذیرش نیست، اما این حقیقت نباید ما را از انواع تأثیراتى که این تحول بر علوم و دانشهاى دینى بر جاى مى‏نهد، غافل سازد.ادامه مطلب...


نویسنده » مهدی خیرالهی » ساعت 10:6 عصر روز چهارشنبه 86 اسفند 8

بسمه تعالی

ان ال پی و موفقیت در زندگی                    

 

 

NLP ، مخفف Neuro Linguistic Programming  به معنای برنامه ریزی عصبی ، کلامی است .

 

NLP ،دانش تاثیر زبان شفاهی و غیر شفاهی (رفتار غیر کلامی ) بر دستگاه اعصاب است منظور از زبان غیر کلامی ، تغییرات فیزیکی و رفتار چون حرکت چشم، دست و پا و نظایر آن است.

 

مبتکران NLP، ریچارد باندلر و جان گریندر در اوایل دهه 1970 تحقیقات در این زمینه را در دانشگاه کالیفرنیا بطور مشترک آغاز کردند . آنان در بدو امر عوامل موفقیت استادان بزرگ را در تغییر رفتار دیگران مورد مطالعه و ارزیابی قرار دادند و به الگوهای قابل ملاحظه و گاها اعجاب آوری دست یافتند .

 

در واقع NLP ، فراگیری نحوه رفتار انسان های موفق است.

 

 این دو محقق رفتارهای افراد موفق را مطالعه کردند و دریافتند چگونه می توان با دیگران ارتباط موثر برقرار کرد و نتایج اعجاب آوری بدست آورد .

 ادامه مطلب...


نویسنده » مهدی خیرالهی » ساعت 9:59 صبح روز سه شنبه 86 بهمن 30

 

 آئین دوست یابی و نفوذ

 

1- درک متقابل                                                                  2-        سازگار شدن و همدلی

 

3-     تیز هوشی ( شایستگی ناهشیار )                                   4-  ایجاد عادت مفید جدید

 

5-     انعطاف پذیری                                                            6-  احترام

 

7-     همراهی و تقلید    :

 

الف از آنچه شخص دوست دارد و می اندیشد صحبت کنید .

 

ب- با رفتار ظاهری فرد هماهنگ شوید .

 

پ باورها و اعتقاد فرد را مورد توجه قرار دهید.

 

 

 

NLP اعتقاد دارد ما از چهار طریق یا سیستم تصویری عمده ، اطلاعات را دریافت و رمز پردازی می کنیم . ادامه مطلب...


نویسنده » مهدی خیرالهی » ساعت 9:59 صبح روز سه شنبه 86 بهمن 30

بسمه تعالی

شریک زندگی خود را چگونه انتخاب کنید؟

 

ازدواج یکی از مهمترین حوادثی است که  در زندگی هر انسان رخ می دهد. نظر به اهمیت ازدواج و تشکیل خانواده و تاثیرآن در تداوم و استحکام خانواده، تربیت فرزندان، داشتن زندگی سالم توأم با رضایت و خوشبختی و احساس موفقیت ، ضرورت دارد دختران و پسران هنگام ازدواج از خدمات مشاوره ای مناسبی بهره مند شوند و از این طریق با اهداف ، وظایف و حقوق یکدیگر به خوبی آشنا شوند.

 

امروزه دختران و پسران جوان در آستانه ازدواج با بهره گیری از خدمات مشاوره ازدواج، می توانند با گامهای راسخ تر و آرامش و اطمینان بیشتری در راه پرپیچ و خم ازدواج  و تشکیل خانواده گام نهند و در نهایت در این امر مهم موفق باشند.

 

متأسفانه در جامعه ی ما ، در برخی موارد دختران و پسران بدون مطالعه و آگاهی کافی با برخورداری از احساس و ذوق ، منهای دقت در ابعاد گوناگون اخلاقی ، جسمی و روانی با یکدیگر ازدواج می کنند. پس از ازدواج نیز به دلیل عدم آگاهی، به این مشکلات دامن می زنند.

 

 ادامه مطلب...


نویسنده » مهدی خیرالهی » ساعت 9:56 صبح روز سه شنبه 86 بهمن 30

بسمه تعالی

شتر کنجکاو

متن حکایت:

بچه شتر: چند تا سوال برام پیش آمده است. میتونم ازت بپرسم مادر؟

شتر مادر: حتماً عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟

بچه شتر: چرا ما کوهان داریم؟

شتر مادر: خوب پسرم. ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره میکنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمیشود بتوانیم دوام بیاوریم.

بچه شتر: چرا پاهای ما دراز و کف پای ما گرد است؟

شتر مادر: پسرم. قاعدتاً برای راه رفتن در صحرا و تندتر راه رفتن این مدل پا را داریم.

بچه شتر: چرا مژه های بلند و ضخیم داریم؟ بعضی وقتها جلوی دید من را میگیرد.

شتر مادر: پسرم. این مژه‌ های بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشمهای ما را در مقابل باد و شنهای بیابان محافظت میکنند.

بچه شتر: فهمیدم. پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان هستیم. پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژه هایمان هم برای محافظت چشمهایمان در برابر باد و شنهای بیابان است...

بچه شتر: فقط یک سوال دیگر دارم.....

شتر مادر: بپرس عزیزم..

بچه شتر: پس ما در این باغ وحش چه غلطی میکنیم؟

 

شرح حکایت:

توانمندیها ، مهارتها ، تحصیلات ، تجربیات و استعدادهای انسان نقش بسیار مهمی را در پیشرفت و ارتقاء شغلی وزندگی او دارد. به عبارت دیگر موارد ذکر شده پتانسیل لازم جهت حرکت و رشد را فراهم می نماید. لیکن این حرکت نیاز مند بستر و مسیر مناسب نیز می باشد. چنانچه فرد در محل مناسب ، مکان مناسب و زمان مناسب قرار گیرد می توان انتظار داشت که تمامی پتانسیل وجودی وی در جهت رشد و تعالی شغلی ، شخصیتی ، اجتماعی و... بکارگرفته شود. بدیهی است در صورت محقق نشدن شرایط ذکر شده امکان رشد و شکوفائی کامل انسان بسیار کم می گردد. یکی از وظایف بسیار مهم مدیران و رهبران شناسائی استعدادهای کارکنان و فراهم آوردن شرایط رشد و پرورش و بکارگیری آنها در سازمان ودر جهت اهداف سازمان می باشد. انسانها هر یک معدنی از طلا و نقره هستند که می بایستی ابتدا کشف و شناسائی شده و سپس با صرف هزینه به بهترین شکلی به تعالی رسانده شوند و همچون نگینی بدرخشند.



نویسنده » مهدی خیرالهی » ساعت 9:55 صبح روز سه شنبه 86 بهمن 30

بسمه تعالی

چه بخوریم که دچار استرس نشویم ؟

استرس، فشاری است که در اثر تغییرات ایجاد شده در محیط به بدن تحمیل می شود. بعضی از استرس ها مفید هستند اما وقتی از کنترل خارج شوند، بدن به طرق مختلف از آنها رنج می برد.

استرس تحمیل شده، انرژی بدنی و ذهنی را تحت تأثیر قرار می دهد. بعد از استرس، کاهش انرژی ذهنی و بدنی، خستگی، بی خوابی، تحریک پذیری، افسردگی، افزایش ضربان قلب، بالا رفتن فشار خون، افت قند خون، آسیب پذیری سیستم ایمنی و تغییر در وضعیت اشتها ایجاد می شود. مجموع موارد بالا، تأثیر نامطلوبی بر فعالیت فرد سالم گذاشته و باعث تضعیف بدن وی می شود. شاید، این سؤال برای شما پیش آمده که آیا غذا در کنترل و یا حتی ایجاد استرس مؤثراست یا خیر؟

مواد غذایی ایجاد کننده استرس:

کافئین که در قهوه، چای، شکلات، نوشابه های گازدار و تعدادی از داروها وجود دارد، ماده ای محرک است. مصرف زیاد غذاهای حاوی کافئین در بدن به مانند استرس عمل کرده و گاهی هم علایم استرس ها را تشدید می کنند.

ادامه مطلب...


نویسنده » مهدی خیرالهی » ساعت 9:55 صبح روز سه شنبه 86 بهمن 30

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >