به نام خدا
آتش و هوا/ قلب انسان نسبت به اموری همچون دروغ، غیبت، تهمت و … بیتفاوت نیست، همچنانکه دست نسبت به آتش بیتفاوت نیست. حال اگر کسی دروغی گفت، قلب او در کنار آتش قرار گرفته است، قلب از دروغ همان رنجی را می برد که دست از آتش میبرد، اگر بعد از گفتن دروغ نگران شد و جبران کرد مثل این است که آتش در دست تو افتاده باشد و تو آن را پرتاب کرده باشی، دست نمیسوزد و اعصابش باقی میماند.
امّا اگر دستت را مدّتی روی آتش بگیری، این دست اعصابش میمیرد.
همینطور که انسان دروغ را بر خودش تحمیل کند و پیوسته دروغ بگوید، یعنی معاصی برای انسان حالت مداومت داشته باشد، قلب را خفه و بیحس و بیتفاوت میکند، مثل دستی که اعصابش سوخته و مرده است و نسبت به سوختنیها بیتفاوت میشود.
مثال دیگری میزنم: انسان به هوا نیازمند است و زیر آب، هوا نیست ممکن است انسان چند دقیقه زیر آب تحمّل بکند و از هوای ذخیره موجود تنفس کند و بیاید بالا، دوباره برود زیر آب، اما اگر کسی سرش را مدتی زیر آب نگه داشت یا سرش را زیر آب کردند، دیگر فرقی نمیکند بالا بیاید یا نه، دیگری نیازی به تنفس ندارد چون مرده است. وقتی انسان یک معصیت برایش استمرار پیدا کند، قلب او از بین میرود و میمیرد.
[مواظب قلبتان باشید.]