بسمه تعالی
خوف و رجاء در قرآن
پاره ای از مفاهیم عام اخلاقی عهده دار تنظیم موضع نفسانی انسان نسبت به عاقبت و پایان کار خویش است. شاخص ترین مفاهیمی که در این باب مطرح اند، عبارتند از: خوف، رجا، یأس و قنوط و ایمنی از مکر خداوند. چون یأس و قنوط به عنوان آفتی برای «بیم و خوف» و ایمنی از مکر خداوند آسیبی برای «امید و رجاء» محسوب می گردند.
بیم
الف) مفهوم و ماهیت بیم: بیم یعنی احتمال بروز امری ناخوشایند برای انسان در آینده بر اساس نشانه های قطعی یا ظنّی[1] که به طور طبیعی، دردمندی و نگرانی را در پی خواهد داشت.[2] بنابراین «خوف و بیم» با «جُبن و ترس»تفاوت اساسی دارند؛ زیرا «جُبن» عبارت است از خودداری نفس از دفاع و انتقام و امثال آن در جایی که اقدام به آن عقلاً و شرعاً مجاز و نیکو است.[3] عالمان اخلاق در یک تقسیم اولیه خوف را به دو نوع پسندیده و ناپسند تقسیم نموه اند. خوف ناپسند همان بیمناکی از غیر خداوند است و خوف پسندیده بیم از عذاب الهی، سرانجام بد و در واقع بیم از آثار و عواقب ناخوشایند اعمال و رفتار خویش است. موضوع بحث ما در این جا خوف پسندیده است.
ب) درجات بیم: منابع رایج اخلاق اسلامی، «ورع»، «تقوا» و «صدق» را از درجات «خوف» دانسته اند. بدین ترتیب پایین ترین درجه خوف آن است که باعث شود که او از ارتکاب ممنوعات و محظورات اخلاقی خودداری نماید. این درجه از «خوف» را «ورع» می نامند.
هرگاه بر قوت و قدرت «خوف»افزوده گردد و باعث شود که آدمی علاوه بر خودداری از محرمات، از ارتکاب شبهات هم خودداری نماید، به آن «تقوا» گفته می شود. صدق در تقوا به آن است که حتی از انجام برخی از امور مجاز و مباح بپرهیزد، تا مبادا زمینه ارتکاب حرام را فراهم کنند. و سرانجام آنگاه که انسان در نتیجه شدت خوف از خداوند سر تا پا آماده خدمت می شود و بیش از نیازش مسکنی نمی سازد و مالی نمی اندوزد و توجهی به مالی که می داند آن را روزی ترک خواهد نمود، نمی کند و هیچ نَفَسی از نفس های زندگیش را در راه غیر خدا صرف نمی نماید، در حقیقت در وادی «صدق»قدم نهاده است و صاحب چنین مقامی را «صدّیق» می گویند. بنابراین مقام «صدق»، تقوا و ورع را نیز در خود دارد و «تقوا» در بردارنده ورع نیز هست و البته «ورع» نیز عفت را به همراه دارد؛ زیرا عفت چیزی جز خودداری از شهوات نیست؛ ولی عکس آن صادق نیست4 ج) ارزش بیم: اولاً، نقش خوف از خداوند در سعادت آفرینی برای انسان بسیار بنیادین است. زیرا طبق مباحث پیش گفته، سعادت آدمی جز در ملاقات پروردگار و منزل گزیدن در جوار قرب او، نیست و این امر در سایه محبت و اُنس الهی میسّر است و آن خود در گرو معرفت الهی است. معرفت خود رهین فکر است و اُنس در بند محبت و ذکر. فکر و ذکر الهی جز در سایه بریدگی دل از محبت دنیا حاصل نگردد و قطع علاقه دل از محبت دنیا را جز بریدن از شهوات و لذت ها راهی نیست و آتش خوف خداوند سلاح کارآمدی در راه پای گذاردن بر لذت ها و شهوت ها است.[4] در نتیجه خوف الهی سنگ بنیادین حرکت انسان به سوی مقصد است.
ثانیاًُ، آیات و روایات فراوانی به زبان های مختلف بر اهمیت و منزلت خوف از خداوند تأکید ورزیده اند.از جمله قرآن برای پروا پیشگان از خداوند، رحمت و رضوان و هدایت را وعده داده است:
«... وَ فِی نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ»
برای کسانی که از پروردگارشان بیمناک بودند،هدایت و رحمتی بود.[5]
«رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ»
خدا از آنان خشنود است و (آنان نیز) از او خشنودند. این (پاداش) کسی است که از پروردگارش بترسد.[6]
همچنین قرآن، ادعای بیمناکی از خداوند را تنها از عالمان حقیقی می پذیرد. انّما یخشی اللهَ من عباده العلمؤُا «از بندگان خدا تنها دانایان اند که از او می ترسند.» [7] در جای دیگر خوف از خداوند را از لوازم ایمان دانسته است: « انّما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وَجلَت قلوبهم » «مؤمنان، همان کسانی اند که چون خدا یاد شود دل هایشان بترسد.»[8] و سرانجام آنکه قرآن به خداترسان وعده بهشت داده است:
« وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی»
«و اما کسی که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید، و نفس خود را از هوس بازداشت، پس جایگاه او همان بهشت است.»[9] در گفت وگوی خداوند با حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ آمده است: «ای عیسی، از من بیمناک باش و بندگان مرا نسبت به من بیم دِه، تا شاید گنهکاران از آنچه می کنند، دست بردارند و در نتیجه هلاک نشوند، مگر آنکه می دانند.»[10]
د) آفت بیم: بیمناکی از پروردگار به منزله تازیانه ای است برای سلوک بندگان در وادی قُرب الهی. هم چنانکه فقدان و ضعف این تازیانه، سالک کوی الهی را بی زاد و توشه بر راه می نهد، شدت و فزونی بیش از حدّ آن نیز فروغ امید را نسبت به امکان وصول به سرمنزل مقصود در دل او خاموش نموده توان حرکت را از او خواهد گرفت. بنابراین افراط در بیمناکی از خداوند «قنوط و یأس»[11] از رحمت الهی است که آفت بزرگ خوف از خداوند است و از رذیلت های بزرگ اخلاقی به شمار میآید. بر همین اساس قرآن قنوط از رحمت الهی را گمراهی محض می داند. «... وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ» «چه کسی ـ جز گمراهان ـ از رحمت پروردگارش نومید می شود؟»[12] و در جای دیگر نومیدی از رحمت خداوند را فقط شایسته کافران می انگارد: «إِنَّهُ لا یایْئسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» «همانا جز گروه کافران، کسی از رحمت خدا نومید نمی شود.»[13]
در بسیاری از موارد، بیم آدمی از فرجام بد زندگی و عاقبت شوم است؛ بیم از آنکه مبادا انسان در حال کفر و انکار خداند و یا شک و تردید از دنیا رود؛ یا در حالی دنیا را ترک کند که قلبش خالی از اُنس و محبت به خداوند باشد و در نتیجه از اعمال خویش شرمگین و به عذاب الهی گرفتار شود. بدیهی است که هر کس چنین بیم و هراسی در دل داشته باشد، از هم اکنون در پی تغییر منش و رفتار خود خواهد بود. و این همان رمز فضیلت بیم از پروردگار است.
امید
الف) مفهوم و ماهیت امید: «رجا» عبارت است از احساس راحتی قلب در نتیجه انتظار تحقق امری که محبوب و خوشایند است؛ البته در صورتی که اکثر اسباب و موجبات آن امر محبوب، محقق باشد. ولی هر گاه وجود یا عدم اسباب آن معلوم نباشد، به چنین انتظاری «تمنّی» و «آرزو» گفته می شود. اگر اسباب و علل پیدایش امر محبوب فراهم نبود و در عین حال شخص انتظار تحقق آن را دارد، به چنین انتظاری «غرور» و «حماقت» می گویند، و هرگز مفهوم «رجا و امید» بر آن صادق نیست. «امید» نیز همانند «بیم» در جایی مطرح می شود که بروز حادثه عادتاً محتمل باشد نه قطعی. بنابراین امید نسبت به طلوع و غروب خورشید که تحقق آن قطعی است، صادق نیست.[14]
ب) ارزش امید: در قرآن و روایات، امید به رحمت خداوند و سرانجام نیکو، از جهات مختلف و به زبان های گوناگون مورد تأکید و ترغیب واقع شده است که در زیر تنها به محورهای اصلی آن اشاره می شود.
1 . آیات و روایاتی که در مذمت و محکومیت یأس و قنوط از رحمت خدا ـ که در مقابل «امید» قرار دارد ـ وارد شده است که برخی از آنها بیان گردید.
2 . آنچه بندگان را صریحاً ترغیب و تشویق به امیدواری به فضل خداوند می نماید؛ از جمله خداوند به رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرماید:
عمل کنندگان (مؤمنان) به اعمالی که برای کسب ثواب من انجام می دهند، تکیه نکنند؛ چه، اگرتمام عمرشان را در عبادت من بکوشند و زحمت بکشند باز کوتاهی کرده باشند و به کُنه عبادتم، که به سبب آن کرامتی را که نزد من است و نعمت های بهشتم را می جویند، نرسند، بلکه باید به رحمت من اعتماد کنند و به بخشایش من امیدوار باشند.[15]
3 . در قرآن و روایات آمده است که فرشتگان و انبیای الهی دائماً از خداوند برای مؤمنان درخواست گذشت و مغفرت می کنند و این خود موجب امیدواری به رحمت الهی می گردد. در قرآن آمده است:
« وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ »
فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبیح می گویند و برای کسانی که در زمین هستند آمرزش می طلبند.[16]
4 . آیات و روایاتی که بر مغفرت و گذشت بی کران الهی دلالت دارد: « وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ» «و به راستی پروردگار تو نسبت به مردم ـ با وجود ستمشان ـ بخشایشگر است».[17]
همچنین آنچه در باب شفاعت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت به امتش وارد شده،[18] و یا بیانگر آن است که جهنم تنها برای کافران فراهم گشته[19] و اتقوا النار التی اعدت للکفرین. و یا جاودانگی مؤمنان را در آتش نفی می کند و همچنین گناهکاران را به تعجیل در درخواست گذشت از خداوند فرا می خواند، همگی در واقع، تشویق به امیدواری به خداوند و حسن عاقبت است.[20]
ج) آفات امیدواری: امید به رحمت خداوند و سرانجام نیک از دو ناحیه به شدت تهدید می شود که در زیر به آنها اشاره می شود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . راغب اصفهانی: مفردات الفاظ قرآن، ص 161.
[2] . ر.ک: فیض کاشانی، محسن: پیشین، ج 7، ص 249؛ نراقی، محمد مهدی: پیشین، ج 1، ص 209.
[3] . نراقی، محمدمهدی: پیشین، ج 1، ص 209.
4. رک:نراقی:پیشین،ج1،ص 219و220؛فیض کاشانی:پیشین،ج 7،ص 270-271.
[4] . همان، ص 223.
[5] . سوره اعراف، آیه 154.
[6] . سوره بیّنه، آیه 8.
[7] . سوره فاطر، آیه 28.
[8] . سوره انفال، آیه 2. همچنین ر.ک: سوره آل عمران، آیه، 175.
[9] . سوره نازعات، آیه 40 و 41.
[10] کافی، ج 8، ص 138، ح 103.
[11] . برخی از ارباب لغت، قنوط را درجه شدید یأس دانسته اند. (ر.ک: ابی هلال العسکری و سید نورالدّین الجزایری: معجم الفروق اللّغویّه، ص 435 و 436).
[12] . سوره حجر، آیه 56.
[13] . سوره یوسف، ایه 87.
[14] . ر.ک: فیض کاشانی، محسن: پیشین، ج 7، ص 249؛ نراقی، محمدمهدی: پیشین، ج 1، ص 244.
[15] . کافی، ج 2، ص 71، ح 1.
[16] . سوره شوری، آیه 5.
[17] . سوره رعد، آیه 6.
[18] . ر.ک: تفسیر آیه 5، از سوره ضُحی.
[19] . از جمله: سوره آل عمران، آیه 131.
[20] . ر.ک: نراقی، محمد مهدی: پیشین، ج 1، ص 247 ـ 254.