7 ـ تقوا گرایى
از جمله تإکیدات حضرت, ارزش هایى است که انسان را در زمره متقین و پارسایان قرار مى دهد. روایت شده است که یکى از یاران پرهیزکار امام(ع) به نام همام بن شریح گفت: اى امیرمومنان! پرهیزکاران را براى من, آن چنان وصف کن که گویا آنان را با چشم مى نگرم. امام(ع) در پاسخ او, درنگى کرد و فرمود: (اى همام! تقواى الهى پیشه کن و نیکوکار باش که خداوند با پرهیزکاران و نیکوکاران است).(17) اما همام قانع نشد و اصرار ورزید, تا آن که امام(ع) تصمیم گرفت صفات پرهیزکاران را بیان فرماید. سپس خدا را سپاس و ثنا گفت و بر پیامبرش درود فرستاد و صفات متقین را برشمرد.(18)
8 ـ پاسدارى از کرامت انسان
در مسیر حرکت امام(ع) به شام در جنگ صفین, عده اى از دهقانان شهر انبار به امام(ع) برخورد کردند, از اسبان و اشتران خود پیاده شدند و پیشاپیش آن حضرت(ع) مى دویدند. حضرت(ع) فرمود: چرا چنین مى کنید؟ گفتند: این کار در فرهنگ و عادت ما, براى بزرگداشت و احترام فرمان روایان مى باشد. حضرت(ع) فرمود:
والله ما ینتفع بهذا إمراوکم وانکم لتشقون على إنفسکم فى دنیاکم وتشقون به فى آخرتکم, وما إخسر المشقه ورإها العقاب, ورابح الدعه معها الامان من النار;(19) به خدا سوگند که امیران شما از این کار سودى نبردند, و شما در دنیا با آن, خود را به زحمت مى افکنید و در آخرت, دچار رنج و زحمت مى گردید, و چه زیان بار است رنجى که عذاب درپى آن باشد, و چه سودمند است آسایشى که با آن, امان از آتش جهنم باشد.
در مورد مشابهى نیز حضرت(ع) فرمود:
ارجع فان مشى مثلک مع مثلى فتنه للوالى و مذله للمومن;(20) برگرد, که چنین حرکتى از چونان تویى (رئیس قبیله) با چون منى(امام و زمامدار), زمامدار را عامل انحراف خواهد بود و مومن را موجب زبونى.
فرهنگ سیاسى حکومت علوى
نهج البلاغه مجموعه اى از کلمات کسى است که خود را امام, رهبر و هادى جامعه مى داند. نهج البلاغه که نقش اول را در فرهنگ سازى دارد, محتوى فرهنگ عمومى و خصوصى جامعه مى باشد. در واقع, نهج البلاغه آینه تمام نماى راه ها و چاه ها, سعادت ها و شقاوت هاست. نهج البلاغه یک کتاب تربیت و تکامل در بعد فردى و اجتماعى براى همه زمان ها و مکان هاست و گویى براى امروز و فردا و فرداها نوشته شده است که با مرور زمان کهنه نمى شود, بلکه تازه تر مى گردد.
نهج البلاغه پس از قرآن, بزرگ ترین منبع شناخت معارف دین, ارزش ها و ضد ارزش هاست; لذا خود حضرت(ع) مى فرماید: (ینحدر عنى السیل ولا یرقى الى الطیر(21); سیل علوم و معرفت, از دمن کوهسار من جارى است و مرغان دورپرواز اندیشه ها به نداى ارزش من نتوانند پرواز کرد).
ابن ابى الحدید, شارح نهج البلاغه در این باره مى گوید: (وجرى الوادىفتم على القرى(22); سیل در بیابان به جریان افتاد; ولى به آخر نرسید و در بیابان فرورفت).
از آن جا که باورهاى دینى به جامعه و نهادهاى آن, شکل خاصى مى دهد و باورهاى سیاسى نیز شکل خاصى از نظام سیاسى ایجاد مى کند, مردم هر جامعه اى بر اساس باورهایشان بانظام سیاسى ارتباط برقرار مى کنند و همچنان که معیار مشروعیت نظام اسلامى, تبعیت از قرآن و سنت است, معیار مقبولیت (مشروعیت سیاسى) نیز به رابطه حمایتى و نظارتى مردم بستگى دارد. بر این اساس, در فرهنگ دینى, فرهنگ سیاسى ـ مشارکتى معیار و اساس مى باشد.
1 ـ فرهنگ سیاسى مشارکتى
بحث فرهنگ سیاسى مشارکت بحثى گسترده است که مجال دیگرى را مى طلبد. در این جا تنها به عناوینى که در نهج البلاغه, در این باره, مورد استناد قرار گرفته است, اشاره مى کنیم:
1) مقبولیت مردمى (مشروعیت سیاسى مبتنى بر مقبولیت مردم);
2) تقویت نظارت مردمى با ابزارهایى, همچون امر به معروف و نهى از منکر, نصیحت ائمه مسلمین;
3) بهره گیرى از رإىزنى;
4) دورى از راه و رسم مستکبران. حضرت(ع) توجه به عاقبت گذشتگان در مطالعه تاریخ پادشاهان و سلاطین و درس آموختن از وضعیت آنانى که با روحیه استکبارى و با پیرایه هاى زور و زر زندگى کردند, را از مظاهر تقواى الهى معرفى کرده و پرهیز از این رویه را توصیه مى فرماید,(23) و چه زیبا در خطبه قاصعه, سبب دورى ابلیس از درگاه الهى را استکبار و کبرورزى وى معرفى نموده و مى فرماید:
فلو رخص الله فى الکبر لاحد من عباده لرخص فیه لخاصه إنبیائه و إولیائه ولکنه سبحانه کره الیهم التکابر ورضى هلم التواضع...;(24) اگر قرار براین مى شد که خداوند به بنده اى از بندگانش کبر را رخصت دهد, بى شک به انبیا و اولیاى برگزیده اش چنین رخصتى مى داد; اما مى بینیم که خداوند سبحان, کبروزرى را برایشان ناخوش داشته و فروتنى را پسندیده است. چنان که گونه هاى خویش را به زمین و جبین هاشان را بر خاک مى ساییدند و در برابر مومنان همواره خفض جناح و فروتنى داشتند و خود از مستضعفان بودند که خداوند با گرسنگى بیازمودشان; به سخت کوشى وا داشتشان; با حوادث هولناک, امتحانشان کرد و با صافى ناکامى ها, بپالودشان.
5) مبارزه با سالوس صفتى. پیش از این یادآور شدیم که از اصول و خط مشى هاى کلى سیاست حضرت(ع) ترویج فرهنگ (تملق گریزى و نصیحت پذیرى) بوده است. لذا هم خود بر این ارزش اصرار مى ورزید(25) و هم به دیگران نیز چنین توصیه مى فرمود که حق گویانى که تلخ سخن هستند, باید برگزیدگان نزد تو باشند و از مجیزگویان شیرین سخن که کارهاى ناکرده را بزرگ مى شمارند و ثناگویى آنها مایه خودخواهى مى شود, بپرهیز.(26)
حضرت(ع) در فراز دیگرى از نامه 53, به مالک اشتر هشدار مى دهد:
وایاک والاعجاب بنفسک, والثقه بما یعجبک منها, وحب الاطرإ, فان ذلک من إوثق فرص الشیطان فى نفسه لیمحق ما یکون من احسان المحسنین;(27) مبادا هرگز دچار خود پسندى گردى! و به خوبى هاى خود اطمینان کنى, و ستایش را دوست داشته باشى, که اینها همه از بهترین فرصت هاى شیطان براى هجوم آوردن به توست; و کردار نیک, نیکوکاران را نابود مى سازد.
از علائم غیب امام(ع) این که, روزى مردى که در دل نسبت به امام(ع) بدبین بود; ولى در ظاهر, افراط در ثناگویى امام(ع) مى کرد, این جملات را از امام(ع) شنید: (انا دون ما تقول وفوق ما فى نفسک;(28) من کم تر از آن هستم که بر زبان آوردى, و برتر از آن هستم که در دل دارى).
6) نفى روابط رسمى(ترویج سادگى و صمیمیت). حضرت(ع) در جایى از یاران, اطرافیان و مردم مى خواهد:
وبدان سان که رسم سخن گفتن با جباران تاریخ است, با من سخن مگویید و آن چنان که از زورمندان خشمگین پروا مى کنند, از من فاصله مگیرید و با ظاهرسازى با من رفتار نکنید, و گمان مبرید اگر حقى به من پیشنهاد دهید, بر من گران آید; یا درپى بزرگ نشان دادن خویشم; زیرا کسى که شنیدن حق, یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد,عمل کردن به آن براى او دشوارتر خواهد شد.(29)
اینها همه, زمینه مشارکت مردم را در حکومت و میل به مشارکت را تقویت مى کند.
نظامى که بر اساس اهداف عالى, برقرارى عدالت و مساوات, ترویج ارزش هاى الهى و معنوى, مردم محورى و استکبار ستیزى شکل مى گیرد, بدیهى است که مردم وظیفه خود مى دانند که با حکومت در نیل به اهداف فوق مشارکت کنند و حکومت هم این مشارکت را مغتنم شمرده و از آن در تسریع حرکت نظام به سوى کمال مطلوب استفاده مى کند.
2 ـ ترویج لزوم تبعیت از حاکمیت الهى
در این که آیا فرهنگ سیاسى اسلام, وفاق گرا است یا منازعه گرا; با وجود شاخصه هاى ذیل به راحتى مى توان گفت که این فرهنگ سیاسى وفاق گراست نه منازعه گرا.
1) تإکید بر وحدت در منابع اسلامى به خصوص در قرآن و نهج البلاغه;
2) تإکید بر نرمش و انعطاف در برخوردهاى سیاسى و حکومتى;
3) ارزش قرار دادن عقد اخوت در فرهنگ سیاسى اسلام;
4) تإکید بر تإلیف قلوب غیر مسلمین وصرف منابع مالى اسلامى در راه تإلیف قلوب.
3 ـ احیاى ارزش هاى دینى, الهى و معنوى
از اهداف عالیه حکومت اسلامى که متذکر شدیم, تربیت است و این تربیت نیازمند آگاهى دادن, جامعه پذیرى و تبیین ارزش ها و ضد ارزش ها مى باشد.
1) خود آگاهى
سخن در اهمیت علم از نظر اسلام نیست; بلکه سخن در تلاش وجهاد براى افزایش آن است که به عنوان یک اصل در قرآن(30) و سنت(31) مورد تإکید قرار گرفته و نفى آن یعنى احساس استغنا را زمینه ساز طغیان معرفى کرده است.(32)
براین اساس, امام(ع) یکى از اصول کلى سیاسى را همین اصل قرار داده و از هر فرصتى براى آموزش مدیران و کارگزاران خود به طور خصوص و مردم به طور عموم, استفاده مى کند و خطبه ها و به خصوص نامه هاى حضرت(ع) شاهدى بر این مدعاست.
حضرت(ع) در مهم ترین نامه خود که خطاب به مالک اشتر نخعى است, دو رکن مدیریت که تعهد و تخصص مى باشد را متذکر مى شود و در بخش تخصص, مالک را به ازدیاد مراوده با علما و حکما ترغیب مى نماید:
واکثر مدارسه العلمإ ومناقشه الحکمإ فى تثبیت ما صلح علیه إمر بلادک و اقامه ما استقام به الناس قبلک;(33) درآموختن حقایق از دانشمندان ودر کاوش باحکمابه طورفراوان باآنان هم نشین باش,براىفراگیرىوتثبیت مصالح جامعه عم.ت ساه تشادا خودوبرپاداشتنآنچه که مردم راپیش ازتو(درزندگى صحیح)پابرجاداشته است.
2) تربیت محورى (جامعه پذیرى از طریق خانواده)
انسان هاى بزرگ در آخرین لحظات عمر خود, خلاصه و چکیده نظرات خود را در قالب وصایا و سفارشات, براى اطرافیان خود مطرح مى نمایند. امام على بن ابى طالب(ع) نیز وصایاى جامع و کاملى را نه تنها براى فرزندان و اطرافیان خود بیان فرموده است; بلکه از آن جا که ایشان امام المتقین من الاولین والآخرین مى باشد, وصایایى براى بشریت در طول تاریخ مطرح نموده که بخشى از آن در قالب وصیت یک پدر به یک فرزند, در نامه 31 در نهج البلاغه تنظیم شده است. این وصیت نامه با توصیفى زیبا از جایگاه انسان در فراز و نشیب حوادث روزگار شروع شده است: (من الوالد الفان... الى المولود المومل ما لا یدرک). برخى وصیت نامه تربیتى ـ فرهنگى حضرت(ع) را در محورهاى ذیل دسته بندى کرده اند:(34)
ـ تبیین قلب جوان و تشبیه آن به زمین خالى آماده هر کشت و زرع, به عنوان بهترین زمینه تربیت; که وظیفه والدین, تعلیم و تربیت آن مرزعه پاک مى باشد, قبل از این که سخت شود.(35)
ـ تبیین تإثیر جلب اعتماد در تربیت; حضرت(ع) با عبارت فوق, وصیت را با تحریک عواطف و اظهار خیرخواهى و محبت دلبستگى شروع مى فرماید(36) و در ادامه وصیت, سیزده مرتبه از کلمه (بنى) که نوعى به کارگیرى عواطف ومحبت را به همراه دارد, استفاده مى فرماید.(37) و در بخشى دیگر, با بیان خلاصه اى از بهترین تجارب گذشتگان, این مهم را دنبال مى کند. حضرت به خوبى در این وصیت مى فرماید که وظیفه والدین تنها تإمین خوراک و پوشاک نیست; بلکه رسیدگى به آنچه به رشد روح و روان اولاد مربوط مى شود نیز از جمله آنها وظایف والدین محسوب مى شود.(38)
ـ تبیین این ارزش که گذشته مى تواند چراغ راه آینده باشد و باید از تجارب دیگران در امر تربیت استفاده نمود.(39)
ـ تبیین تإثیر توجه به مبدإ در تربیت(40), حضرت(ع) در این بخش با تإکید بر شناخت خداوند تبارک و تعالى, به بیان تإثیر ابعاد این شناخت در تربیت مى پردازد که عمده ترین آن, دعا و درخواست از خداى تعالى مى باشد. وقتى انسان به توانمندىهاى خالق قادر متعال پى ببرد, سعى خواهد نمود تا ضمن تقویت حسن ظن به امداد رسانى خداوند, توانمندىهاى آن خالق یکتا را نیز در جهت رشد خود استمداد بطلبد.
ـ تبیین تاثیر توجه به معاد در تربیت;(41) حضرت(ع) در این بخش, توجه به مرگ را به عنوان قاطع لذات و مهم ترین علامت فناى دنیا و انتقال انسان به سراى جاویدان و توجه به مواقف و عوالم پس از مرگ را از مهم ترین عوامل تربیت انسان معرفى مى فرماید و این که از آثار این توجه, اولا, آمادگى انسان براى مرگ و ثانیا, عدم وابستگى به دنیاى فانى و ثالثا, تهیه زاد و توشه براى عالم پس از مرگ مى باشد.
ـ تبیین اهمیت خودسازى ومراحل آن;(42) در این بخش, حضرت(ع) به بیان تقوا و بیدارى دل و اهمیت کسب شناخت و آگاهى دین و جایگاه صبر و استقامت و تلاش, و مجراى احتیاط و میانه روى (اعتدال), و لزوم وقت شناسى و اهمیت پرهیز از صفات ناپسند (هواپرستى, عجب و خودبینى, آفات زبان و طعام حرام) پرداخته, و دخالت این عوامل را در خود سازى بیان مى فرماید.
ـ تبیین مسوولیت هاى اجتماعى; از قبیل: امر به معروف و نهى از منکر.
3) تعادل
حضرت(ع) بیش از هر چیزى در نهج البلاغه به این حقیقت اشاره فرموده است که اگر تو به موقتى بودن سراى دنیا و جاویدان بودن سراى آخرت توجه بشود, نگاه انسان به زندگى فردى و اجتماعى دگرگون خواهد شد. لذا در جایى این نوع دنیاگرایى صحیح و نگاه ابزارى به دنیا و هدف قرار دادن آخرت را, گام مهمى در خودسازى معرفى فرموده(43) و در جایگاهى دیگر, این نگرش را راز نجات از فتنه مى شمارد,(44) و در موقعیتى دیگر, سلامت نظام را منوط به این تفکر مى داند(45) و گاه به تفاوت مردم و اشراف و یا دنیاپرستان و زاهدان در این ذائقه فرهنگى (نگاه ابزارى به دنیا)(46) مى پردازد,() و در یک کلام, این نوع نگاه را لازمه زهد و آزادگى و عدم وابستگى به دنیا تلقى نموده و بیش از هر چیز دیگر, دنیاپرستى دنیاگرایان را نکوهش مى نماید و پیآمدهاى وابستگى مادى و دنیا زدگى را گوشزد فرموده که عبارتند از:ازخودبیگانگى و اسارت(47), خودفروشى(48), دین فروشى(49), خیانت(50), آشفتگى و افسردگى(51), فساد سیاسى و اجتماعى(52), جنگ و خونریزى(53), انحطاط فرهنگى(54), محرومیت از آزاداندیشى(55), جهادگریزى(56), رکود معنوى(57) و...
این ذائقه فرهنگى جلوه ها و نمودهایى دارد که از جمله آن, تعادل مى باشد.
آنچه که انسان ها را از مسیر درست استفاده کردن از دنیا, منحرف ساخته است, طریق افراط و یا تفریط بوده است. رهروان طریق افراط, آن قدر به دنیا گرایش پیدا کرده اند که باید ایشان را دنیاپرست نامید و به چیزى غیر از دنیا نمى اندیشند و از طرف دیگر, رهروان طریق تفریط, چنان از دنیا بریده اند که گویى مسیر دیگرى غیر از دنیا براى آخرت وجود دارد. اما آنچه که از روح اسلام بر مىآید, آن است که استفاده بهینه از دنیا و آنچه تعلق به دنیا دارد, نه تنها مذموم نیست; بلکه ممدوح نیز مى باشد,(58) که این همان طریق تعادل یا طریق وسطى مى باشد که نه آن قدر غرق در دنیا بشود, و نه این که رها کننده کامل دنیا باشد. از کلمات جامع امام(ع) در این باره, بیانى است که حضرت(ع) در مقابل یکى از خوارج که در حال نکوهش دنیا بود, ایراد فرموده است:
ان الدنیا دار صدق لمن صدقها, و دار عافیه لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها, و دار موعظه لمن اتعظ بها, مسجد احیإالله و مصلى ملائکه الله و مهبط وحى الله, و متجر اولیإ الله کتسبوا فیها الرحمه و ربحوا فیها الجنه...;(59) همانا دنیا,سراى راستى براى راست گویان, و خانه تندرستى براى دنیاشناسان, و خانه بى نیازى براى توشه گیران و خانه پند براى پندآموزان است. دنیا سجده گاه دوستان خدا, نمازگاه فرشتگان الهى, فرودگاه وحى خدا و جایگاه تجارت دوستان خداست, که در آن رحمت خدا را به دست آورده و بهشت را سود بردند.
ادامه دارد....