سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نماز و تعادل ناقل های عصبی - موفقیت

   

تاثیر نماز بر تعادل ناقل های عصبی

 

 

دستگاه مغز و اعصاب هر انسان از مجموع حدود میلیارد سلول عصبی ( نورون ) تشکیل شده است که مجموعه این سلولها توسط رقم سرسام آوری از سلولهای مختلف ، یعنی بالغ بر 600 میلیارد سلول دیگر ، حمایت می شوند. توجه کنید که خالق آفرینش ، همه این سلولها را در دستگاه عصبی هر انسانی با نظمی خارق العاده و اعجاب انگیز ، در کنار هم قرار داده است . در این میان ناقل های عصبی ( نوروترانس میترها ) مواد شیمیایی بسیار ریزی هستند که در میان خیل عظیم سلولهای عصبی ، در هر لحظه ای از حیات انسان ، دچار میلیاردها تغییر و تحول شگرفمی شوند و ارتباط اجزای دستگاه اعصاب را با یکدیگر و با سراسر بدن ، فراهم می کنند .

با پیشرفت علم در دهه های اخیر روشن شده است که تمام فرآیندهای جسمی و روانی بشر در ارتباط نزدیک با تغییر و تحولات این ناقل های عصبی به سر می برند ، بعنوان یک مثال ساده و قابل فهم ، افزایش برخی ناقل های عصبی در سیستم اعصاب ، از جمله یکی به نام “ دوپامین ” منجر به ایجاد شادی و شعف در انسان می شود و از طرفی ، کاهش “ دوپامین ” منجر به ایجاد ناراحتی و نومیدی ، در فرد خواهد شد .

حال می توان در نظر گرفت ، چنانچه “ دو پامین ” و مشابهات آن به میزان خیلی زیاد افزایش ، یا به میزان بسیار کاهش یابند ، ایجاد حالتهای بیمار گونه روانی در انسان ، از جمله سرخوشی بیمار گونه ( مانیک یا شیدایی ) و یا “ افسردگی شدید ” بشود ، که هر دوی این اختلالات نیازمند بستری در بیمارستانها و مراقبت کامل می باشند . به این ترتیب ناقل های عصبی دستگاه اعصاب ، نه فقط نقش تعیین کننده و بسیار موثر ، در بروز بیماریهای جسمی و روانی انسان ایفا می کنند ، بلکه عامل اصلی تغییر حالتهای معمولی انسان و اثر گذار بر همه اعمال و افکار او ، در طول زندگی خویش می باشند و حتی چنان که خواهیم گفت ، انسان تحت تاثیر همین ناقل های عصبی است که اعمال نیک انجام می دهد و یا برعکس به گناه وانحراف آلوده می شود .

به همین دلیل ، بررسی پیرامون ناقل های عصبی از حدود دهه 1960 به این سو ، اصلی ترین و برنده ترین لبه تحقیقات روانپزشکی جهان را تشکیل می دهد ، چرا که چنانچه این بررسی به نتیجه برسد ، بشر قادر خواهد بود همه ناراحتیهای روحی و روانی و حتی انحرافات خود را ، بوسیله مواد شیمیایی ، مثلا به صورت دارو ، درمان نماید !

پیشرفت های بشر در این زمینه منجر به این شده است که در حال حاضر غربیان برای بسیاری از مشکلاتی که تا قرنها پیش بعنوان مشکلات روحی شناخته می شدند ( مثل افسردگی ) ، داروهای شیمیایی پیشنهاد نمایند و در ادامه راه ، در جستجوی مواد شیمیایی برای درمان مشکلاتی مثل خودخواهی ، دروغگویی ، حسادت و .. باشند !

اما تحقیق پیرامون این مسئله از چندین جهت حائز اهمیت است ، از جمله این که : اولا : از این جهت که با این دیدگاه جدید “ انسان بد ، جای خود را به انسان بیمار می دهد ” چرا که هر بدی را می توان ، نوعی بیماری به حساب آورد مثلا شخص دروغگو ، آدم بدی نیست ، بلکه مبتلا به بیماری دروغگویی است ، و به همین ترتیب ، شخص حسود دچار بیماری حسادت ، شخص خسیس ، دچار بیماری خست و .. می باشند .

ثانیا : جهت دیگر اهمیت موضوع ، این مسئله است که با این نحوه انسان شناسی غربیان ماده گرا به خود اجازه دادند ، که پدیده “ روح ” را بعنوان افسانه ای قدیمی و خرافی ، به فراموشی محض بسپارند ، چرا که برای هر آنچه که بعنوان “ فرآیند روحی ” در طول تاریخ بشر معرفی شده است ( مثلا حتی حس معنویت جویی ) می توان ، توجیهی در جسم و به ویژه در سلسله اعصاب ، پیدا کرد . در راستای همین طرز تفکر بود که عده ای از پزشکان روس ، بخاطر عقاید مارکسیستی و ماتریالیستی حاکم بر کشورشان در صدد پیدا کردن مناطقی در مغز انسان برآمدند که از کار انداختن آن منطقه حس خدا جویی را حتی در بزرگان و علمای دین ، به کلی از بین ببرد ! ثالثا : بعد دیگر در اهمیت موضوع ، این نکته است ، که چنانچه تمامی 100 میلیارد سلول دستگاه اعصاب و ناقل های عصبی و روابط آنها با سایر مناطق بدن ، به خوبی برای دانش بشر شناخته شوند ، می توان بوسیله ایجاد تغییر و تحول و دخل و تصرف در ناقل های عصبی مثلا از طریق دارو ، همه انسانها را به مفهوم انسان سالم نزدیک کرد و انسان سالم را کسی دانست که “ تعادل ناقل های عصبی ” در سرزمین بدن او ، به بهترین نحو ، برقرار باشد و این شخص

کسی است که نه تنها از لحاظ جسمی بلکه از لحاظ روانی ، اجتماعی و .. نیز کاملا سالم است و همه ضروریات لازم برای پیشرفت خود را داراست .

اما تحقق رؤیای “ انسان سالم ” تا زمانی که مواد شیمیایی تغییر دهنده ناقل های عصبی به نحو مطلوب ، کشف و تولید نشده اند به تعویق می افتد ، چرا که عظمت خارق العاده دستگاه عصبی انسان ، برآورده شدن این آرزو را ، در آینده دوری ، ترسیم می کند .

اما باید دید ، دین مبین “ اسلام ” که ما معتقدیم ، انتهای راهی است که علم بشر می پیماید ، در این مورد چگونه دیدگاهی دارد و آیا اساسا این اکتشاف علمی بزرگ بشر ، در آستانه قرن بیست و یکم را تایید می کند ، یا خیر ؟

پاسخ به صراحت مثبت است ، چرا که ( کل حکم به العقل حکم به الشرع ) ، یعنی هر آنچه که علم ، به طور مسلم بدان می رسد ، قطعا و به طور یقین ، نه تنها مورد تایید دین است ، بلکه دین قرنها قبل و در زمان تکمیل خود یعنی ظهور اسلام از آن مسئله علمی ،اطلاع داده است.

بعنوان مثال ، در این مورد قضیه ناقل های عصبی را بررسی می کنیم :

اولا : قرنها قبل از آن که غربیان ، انسانهای خطا کار را “ بیمار ” بدانند ، قرآن مجید ، در آیات متعددی ، از گناهکاران ، با عنوان کسانی که در قلبهایشان “ مرض ” وجود دارد ، یاد کرده است

(از جمله در آیه 126 از سوره توبه ، آیه 12 از سوره احزاب و آیه 9 از سوره بقره) و معصومین بزرگوار (ع) نیز با همین دیدگاه با هر بدی که از انسان سر می زند ، به صورت یک بیماری ، برخورد نموده اند.  تا جائیکه حضرت علی (ع) از رسول اکرم (ص) با عنوان “ طبیب دوار بطبه ” یعنی پزشکی که برای درمان بیماریهای بشر فرستاده شده است یاد می کنند .

غربیانی که ارائه تئوری “ انسان بیمار به جای انسان بد را به خود نسبت می دهند ، فراموش کرده اند که آنها ، تا همین قرنهای اخیر ، حتی بیماران روانی خود را ، نه ” بیمار ” بلکه دیوانه ( اسیر دیو ) و مجنون ( جن زده ) به حساب می آوردند و از طریق شلاق زدن و جن گیری و .. قصد نجات آنها را داشتند و تازه ، چند دهه است که نه تنها دیوانه ها ، بلکه اشخاص خطا کار را هم بیمار ، به حساب می آورند .

حال آن که اسلام ، علاوه بر بیمار دانستن گناهکاران ( که به آن اشاره شد ) اشخاص به ظاهر دیوانه را نیز از قرنها پیش ، بیمار تلقی کرده است : “ در خبر است که روزی عده ای از اصحاب ، مردی را به پیامبر (ص) نشان دادند و گفتند : او “ دیوانه ” است ! حضرت محمد (ص) پاسخ فرمودند : به او دیوانه نگویید ، او بیمار است. دیوانه کسی است که خدای را نشناسد ”. و درست به دلیل همین دیدگاه مترقی اسلامی است که در تاریخ طب ، نخستین کسی که ، به معالجه دقیق جسمی در بیماران روانی اقدام کرده است ، حکیم ابوعلی سینا (ره) پزشک عالیقدر شیعه است  ثانیا : در رابطه با این که “ انسان ، روح است یا جسم ؟ “ نیز دین مبین اسلام ، به صراحتی باورنکردنی ، در آیات شریف قرآن ، به هر آنچه که غرب ، در عصر انفجار علوم ، ادعای کشف آن را دارد ، اشاره نموده است . قرآن مجید ، با این که وجود و حضور “ روح ” را ، امری حقیقی در انسان به حساب آورده است : ( فأذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعواله الساجدین / سوره مبارکه ص ، آیه شریفه 72 ) اما از طرفی ، بررسی و کسب اطلاعات پیرامون “ روح ” را از حدود دانش قلیل انسان ، والاتر دانسته است و آن را صراحتا “ من أمر ربی ” یعنی امری از امور مربوط به ذات اقدس الهی ، اعلام کرده است : و یسئلونک عن الروح قل الروح من أمر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا ( سوره مبارکه اسراء آیه شریفه 85 ) “ .. ای پیامبر ، از تو پیرامون روح می پرسند ، پس بگو : روح از امور مربوط به پروردگار من است و خداوند از دانش ، به شما جز اندکی عطا نکرده است .”

به این ترتیب آیین مقدس اسلام با این که هرگز بررسی پیرامون روح را توصیه نمی کند ، در عوض با توصیه های مؤکد انسانها را به سیر در آفاق و انفس و تفکر و تعقل و کسب علم و دانش ، از جمله پیرامون مسائل جسمی بشر تحریک می کند . پس واضح است غربیانی که اسلام را به خرافات پرستی و موهوم بافی پیرامون روح محکوم می کنند تا چه حد در مورد نظریات اسلام پیرامون “ روح و جسم ” بیگانه اند .

و شاید برای اینان بسیار جالب باشد ، اگر کشفیات جدید علمی خود را مثلا در پرتو نظریات یکی از بزرگترین فلاسفه اسلامی بیابند : “ صدر المتألهین ، حضرت ملاصدرا (ره) که با اتکای به قرآن و معصومین (ع) و با تداعی از سایر فلاسفه متقدم خود ( از جمله میرداماد (ره) ) به یکی از برجسته ترین و جهان شمول ترین فلسفه های بشری ، در قرن یازدهم هجری ، دست یافت ، در کتاب

گران قدر “ اسفار رابعه ” به شرحی پیرامون ارتباط “ جسم و روح ” می پردازد که با کمترین تفاوتی ، یادآور نظریات جدید علمی بشر ، پیرامون ناقل های عصبی است . حکیم ملاصدرا ،در شرح “ تئوری حرکت جوهری ” و جمله مشهور خود پیرامون انسان ( جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء ) می فهماند که جسم مادی انسان ، رفته رفته آن قدر تکمیل می شود و پیچیدگی می یابد تا سرانجام به درجه ای می رسد که یک حالت غیر مادی و غیر جسمانی ، موسوم به “ روح ” است و آثار منسوب به روح ، از قبیل اندیشه ، اراده و ..

مربوط به این درجه والاست . در فرضیه ناقل های عصبی نیز دیدیم که پیچیدگی و تکامل فوق العاده سلولهای عصبی ، منجر به حالتهای منسوب به روح می شود ، مثلا علم امروز ثابت کرده است که : “ هر 100 میلیارد سلول دستگاه اعصاب انسان ، در فرآیند “ تفکر ” ایفای نقش می کنند . ثالثا : درباره آن قسمت از نظریات پژوهشگران غربی ، که “ تعادل ناقل های عصبی ” راغایت آرزوهای بشر و کلید رسیدن به مفهوم انسان سالم و ایجاد مدینه فاضله و جامعه سالم ، می دانند نیز اسلام و بخصوص تشیع ، از قرنها پیش نظری مشابه داشته است . علمای شیعه قوای اساسی موجود در انسان را ، از سه نوع به شمار می آورند : 1. قوه شهویه 2. قوه غضبیه 3. قوه عقلیه و قوه دیگری موسوم به “ قوه عدلیه ” را تنظیم کننده و متعادل کننده این سه قوه تلقی می کنند و توجیه می کنند که چنانچه هر کدام از سه قوه بالا ، از حدود “ عدل ” خارج شود و به افراط یا تفریط ،کشانده گردد ، باعث بروز بدی و خطاکاری و بیماری در انسان می شوند

.(7) بدین ترتیب “ شیعه ” حتی در مسائل انسان شناسی به اساسی ترین اعتقاد خود پس از “ توحید ” یعنی “ عدل ” جلوه خاصی می دهد و بیان می کند که در سرزمین بدن انسان چنانچه “ عدل ” به طور کامل برقرار نباشد ، انسان به مفهومی بس والا و مافوق تصور که همانا نزدیک شدن به مرزهای عصمت و تخلق به اخلاق الهی است ، نائل می شود .

و این مفهوم نه تنها تمام ویژگیهای توصیفی غرب را برای “ انسان سالم ” در خود دارد ، بلکه انسان را در موقعیتی بی نهایت متعالی ، برای زندگی سعادتمندانه در دنیا و آخرت قرار می دهد .

بر این اساس ، عدل شیعه ، در درون انسان همان مفهومی را می رساند که تعادل ناقل های عصبی در دستگاه مغز و اعصاب ، برای علم امروز بشر ، معنی دارد .

اما در این میان راه حلی که غرب برای رسیدن به تعادل ناقل های عصبی پیشنهاد می کند ، با آنچه که اسلام بدان سفارش می نماید ، بسیار متفاوت است . در دیدگاه جبرنگر و ماده گرای غرب ، انسان باید فعلا دست روی دست بگذارد و به انتظار بنشیند ، تا بالاخره روزی که شاید قرنها بعد باشد ، فرا برسد و در آن روز دانش پزشکی ، اعلام کند که بالاخره مواد شیمیایی لازم برای برقراری تعادل ناقل های عصبی بطور کامل شناسایی و تولید شده اند و هر انسانی که عارضه بد ، یا حالت نامطلوبی در خود احساس می کند ، به پزشک مراجعه کند و آمپول یا قرص ضد دروغ ،ضد شهوت ، ضد خودخواهی ، ضد حسد ، ضد حرص و .. را دریافت کند !؟! اما هیچ بعید نیست که تا آن زمان همه ملاکهای ارزشی که هنوز برخی آنها برای وجدان اخلاقی غربیان معروف و مطلوب هستند ، تبدیل به منکر و نامطلوب شوند . چه تضمینی هست که مثلا در قرن بیست و دوم میلادی ، دزدی و دروغ همچنان صفات بدی محسوب شوند ؟ مگر نه این است که در همین عصر حاضر هم دزدی و دروغ جزء لایننفک بسیاری از فعالیتهای بشری شده است !؟!

اما در دیدگاه معنویت گرای اسلام و بخصوص با جهان بینی مبتنی بر اختیار شیعه ، انسان می تواند خود ، رأسا و مقتدرانه در برقراری “ عدل ” در وجود خود ( یا همان ایجاد تعادل ناقل های عصبی ) یعنی زدودن همه خطاها و انحرافات و منکرات از زندگی خود ، قبام کند و بدون هیچ انتظار یا دست روی دست نهادنی ، همه صفات نامطلوب و رذایل اخلاقی خود را با ملاک ارزش گذاری دین ، یک به یک ، از سر راهش بردارد و به آرامش مطلق و سلامت ابدی ، در دنیا و آخرت نائل شود.

چرا که در این راه “ دین ” به انسان ابزارهای توانمندی بخشیده است ، که صد البته در رأس این وسایل ترقی و تعالی “ نماز ” جای دارد . و “ نماز ” تعادل ناقل های عصبی را به بهترین و مطلوب ترین شکل ممکن در سرزمین بدن انسان ، برقرار می سازد و نه تنها از او انسانی به تمام معنا سالم ، در ابعاد جسمی و روانی و اجتماعی ، پدید می آورد ، بلکه او را به مرزهای مفهوم متعالی “ انسان کامل ” نزدیک می کند.



نویسنده » مهدی خیرالهی » ساعت 9:35 عصر روز یکشنبه 86 دی 23