عبرت گرفتن :
امیرالمؤنین علیه السلام درجایگاه نکوهش دنیا ودرگیرزینتهای آن شدن ،رفتار وواکنش مؤمنین را اینگونه توصیف می کنند :
«وانما ینظر المؤمن الی الدنیا بعین الاعتبار و یتنات منها ببطن الاضطرار ویسمع فیها باذن المقت والابغاض»
مؤمن به چشم اعتبار وآگاهی به دنیا می نگرد وبه اندازه ی نیازمندی شکم از روی اضطرار وناچاری قوت وروزی به دست می آورد وبگوش خشم ودشمنی (گفتار درباره دنیا رامی شنود.15
واین همان اعتباری است که دربررسی پایه های یقین از پایه های ایمان ، بحث آن گذشت آنجا که حضرت علیه السلام می فرمایند :
«والیقین منها علی اربع شعب :علی تبصرة الفطنه وتأول الحکمة وموعظةالعبرة وسنةالاولین »16
صداقت :
قبلا دانستیم که یکی از پایه های جهاد ،صدق درهمه ی موارد زندگی است . درحکمت« 450 » نهج البلاغه هم حضرت علی علیه السلام یکی از علامات ایمان درمؤمنین را همین راستگویی می دانند ومی فرمایند:
«علامة الایمان ان تؤثر الصدق حیث یضرک علی الکذب حیث ینفعک »
نشانه ی ایمان آن است که اختیار کنی راست گفتن را جائیکه به تو زیان می رساند بردروغ گفتن جائیکه سود می دهد .
و- بالاترین درجه ی معنویت:
همانطورکه دانستیم یکی از پایه های ایمان یقین است مؤمنین واقعی موقنین حقیقی هستند وبه همین دلیل به برترین جایگاه معنوی دست پیدا کرده اند چرا که یقین انسان را به برترین نهایت می رساند :
«وبالیقین تدرک الغایة القصوی » 17
ز- قلبی سرشار از حکمت:
یکی از صفات مؤمنین حکیم بودن آنهاست بطوریکه فراگیری حکمت همیشه فکرآنان را به خود مشغول کرده است گویی آن را گم کرده اند . امیر المؤمنین علیه السلام هم درحکمت 77 (نهج البلاغه فیض الاسلام ) می فرمایند:
«الحکمة ضالة المؤمن فخذ الحکمة ولو من اهل النفاق »
حکمت گمشده ی مؤمن است پس آن را فراگیر اگرچه ازمردم منافق باشد.
درروایتی دیگر این معنا رامی رسانند که حکمت نه تنها گمشده ی مؤمن است بلکه مخصوص قلب اوست ودرقلب دیگران مثل منافق صلاحیت ماندن ندارد وجای آن نیست ایشان می فرمایند:
خذ الحکمة انی کانت ،فان الحکمة تکون فی صدر المنافق فتلجلج فی صدره حتی تخرج فتسکن الی صواحبها فی صدر المؤمن 18
حکمت را فراگیر هرجا که باشد (خواه از نیکوکار،خواه ازبدکار) که حکمت درسینه ی منافق ودورو هم هست ودرآنجا(که شایسته ی نگهداری حکمت نیست)دراضطراب ونگرانی است تا (اززبان او ) بیرون آید ودرسینه ی صاحب خود یعنی مؤمن جای گیرد.19
ح- حب علی علیه السلام (ولایت اهل بیت علیهم السلام):
یکی دیگر از صفات عالی مؤمنین این است که تحت بدترین شرایط زندگی هم دوستی علی علیه السلام را رها نکرده وبا اودشمن نمی گردند حتی اگر ازطرف امیرالمؤمنین علیه السلام مورد ظلم قرارگرفته وبه آنها ضربه سختی وارد شده باشد . برعکس منافقین دربهترین شرایط هم حاضر به پذیرفتن محبت علی علیه السلام نیستند درواقع اگر حضرت علیه السلام برای آنها برترین های روی زمین را فراهم کرده باشد یا محبت آمیزترین رفتارها را با آنان داشته باشد ،آنها حاضر نیستند یک لحظه هم ولایت علی علیه السلام را قبول کرده واورا دوست داشته باشند .
امیرالمؤمنین علیه السلام درتوصیفی زیبا می فرمایند :
لو ضربت خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی ان یبغضنی ولو صببت الدنیا بجماتها علی المنافق علی ان یحبنی ما احبنی وذالک انه قضی فانقضی علی لسان النبی الامی (صلی الله علیه وآله ) انه قال: یا علی لا یبغضک مؤمن ولا یحبک منافق .20
اگر با شمشیرم بربینی مؤمن بزنم که دشمن من شود با من دشمنی نخواهد کرد واگر تمام دنیا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد ،دوست من نخواهد شد واین بدان جهت است که قضای الهی جاری شد وبرزبان پیامبر امی گذاشت که فرمود : «ای علی ،مؤمن تورا دشمن نگیرد ومنافق تورا دوست نخواهد داشت»
ابن ابی الحدید درشرح این حکمت می نویسد :
ایمان وبغض علی علیه السلام با هم قابل جمع نیستند زیرا بغض وکینه نسبت به آن حضرت گناه کبیره است وصاحب گناهان کبیره درنزد ما مؤمن نامیده نمی شود واما منافق کسی است که ظاهرا اسلام آورده ولی باطنا کافر است وکسی که به عقاید علی علیه السلام کفر ورزد نمی تواند اورا دوست داشته باشد زیرا مراد ازمحبت دراینجا محبت دینی است وکسی که به اسلام اعتقاد نداشته باشد هیچ یک از اهل اسلام را به خاطر اسلام او وجهادش درراه دین دوست نخواهد داشت.21
کسی که محبت علی علیه السلام دردل او خانه کرده باشد هیچگاه ایمان خود را ازدست نخواهد داد وهرکس دراین محبت شک داشته باشد باید درایمان خود شک کند . ایمان بدون ولایت علی علیه السلام وبه طبع آن ولایت ائمه علیهم السلام ایمانی پوچ وتوخالی است ومطمئنا دردرگاه خداوند متعال پذیرفته نخواهد شد کسی که به خدا وپیامبرش ایمان آورده است چگونه می تواند به باطن کعبه وجانشین برحق پیامبراکرم صلی الله علیه وآله ،اعتقاد نداشته باشد .
بحث درمورد برحق بودن ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام واینکه ایمان به خداورسول بدون ایمان به ولایت پذیرفته نیست، بحثی بسیار عمیق وگسترده است که دراین تحقیق جای بحث آن نیست . دراینجا فقط اشاراتی به برخی یادداشتهای شهید بزرگوارسیدمرتضی آوینی می نمائیم که چگونه باطن اسلام را ولایت علی علیه السلام وفرزندان او می داند ، ایشان می نویسد :
«نماز روح معراج نبی اکرم است واو بی اهل بیت به معراج نرفت .... نماز آنگاه نماز است که بین ظاهروباطن جمع شود .... عجب تمثیلی است اینکه علی ،مولود کعبه است یعنی باطن قبله را درامام پیداکن »
ودرجائی دیگر منکران ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را به دنیا پرستان کور توصیف می کنند ومی نویسند :
«آنگاه که دنیا پرستان کور والی حکومت اسلام شوند کار بدینجا می رسد که درمسجدهایی که ظاهرآن را برق ظاهرگرایان آراسته اند،درتعقیب فرایض ،علی رادشنام دهند»22